نویسنده: رسول سعادتمند




 

پیروی از سیره پیامبر و امامان

باید مملکت اسلامی به پیغمبر اسلام و ائمه اسلام اقتدا بکنند. همان طور که آن‌ها سیره‌شان یک سیره محبت‌آمیز بود نسبت به برادرهاشان، نسبت به مردم، نسبت به مسلمین، باید ماها هم که تبع آن‌ها هستیم، همین سیره را داشته باشیم و جدیت کنیم که جوان‌ها اینطور بار بیایند، اسلامی بار بیایند. جوان‌ها اگر اسلامی بار آمدند، این‌ها امین خواهند بود. اگر اسلامی بار آمدند این‌ها خیانت نخواهند کرد، و این‌ها مفید خواهند بود برای مملکت. (1)

ملایمت مؤثرتر از خشونت

در مسائل، ملایمت و جهت رحمت بیشتر از جهت خشونت تأثیر می‎کند. من در زمان اختناق رضاخانی وقتی در مدرسه فیضیه صحبت می‎کردم، آنگاه که از جهنم و عذاب الهی بحث می‎کردم همه خشکشان می‎زد، ولی وقتی از رحمت حرف می‎زدم می‎دیدم که دل‌ها نرم می‎شود و اشک‌ها سرازیر می‎گردد و این تأثیر رحمت است. با ملایمت انسان بهتر می‎تواند مسائل را حل کند تا شدّت. (2)

طریقه بزرگان برای اصلاح جامعه

برای موعظه، برای بیدار کردن، نقاط ضعف را بگویید، لکن به آرامی. نه اینکه آن کسی که می‎شنود که از قلم شما چه بیرون آمده بدتر کند مطلب را. اگر شما یک مطلبی را بگویید که غرض آلود باشد و به کسی بربخورد، آن آدم هم آن طور مهذّب نیست که این را غمض عین (3) بکند. آن هم مطلبی را می‎گوید غرض آلود. یک مقدار بالاتر، آن یک مقدار بالاتر میرود، اینکه مقابلش ایستاده است فردا یک مقدار از او بالاتر می‎رود. اما اگر بخواهیم که واقعاً کشور خودمان یک کشوری باشد که برای خودمان باشد، دیگران نتوانند به او تسلط پیدا کنند، حالا باید همه قشرهایی که هستند، با هم دست به دست هم بدهند. دست بردارند از این حب و بغض‌هایی که اساسش هم همان حب نفس است. یک مقدار حب نفس را کنترلش کنند، نمی‎توانند خارجش کنند، کمش کنند، موقتاً کمش کنند تا این پیروزی حاصل بشود. موقتاً جلوی قلم‌ها را بگیرند، و اگر می‎خواهند نصیحت کنند، نصیحت باشد، نصیحت را آدم ممکن است قبول کند، اما تندگویی را همان آدمی هم که هر چه باشد، تندگویی را نمی‎تواند تحمل کند. اما باید از این بزرگان چیز یاد بگیریم. خوب، مالک اشتر را که قصه‎اش را شنیده‌اید که فحش به او دادند و بعد که آن مرد فهمید که این مالک اشتر بود رفت دنبالش. ایشان مسجد رفته بود و مشغول نماز بود و رفت عذرخواهی کرد. گفت من نیامدم اینطور نقل می‎کنند- در مسجد إلاً اینکه برای تو طلب مغفرت کنم. (4) ببینید چطور تربیت می‎کند. یک همچو امری چطور تربیت می‎کند. یک کسی به خواجه نصیرالدین (5)- رضوان الله علیه- کاغذی می‎گویند نوشته بود و مسائلی. و در ضمن او جسارت کرده بود به ایشان و اسم «کلب» روى ایشان گذاشته بود. ایشان جواب وقتی که نوشتند- از قراری که نقل می‌شود- مسائلی که او اشکال داشت یکی یکی به طور حکیمانه دفع کرده بودند تا رسیده بود به اینجایی که به ایشان گفته بود تو سگ هستی. ایشان گفته بود که نه، اوصاف و خواص و آثار من با اوصاف و خواص و آثار کلب دو تاست. کلب فلان صفت را دارد من آن صفت را ندارم، من فلان صفت را دارم او ندارد. (6) حکیمانه این طوری حل کرده بود قضیه را. خوب، اگر خواجه هم یک کاغذ نوشته بود به اینکه نه، تو سگی و پدرت هم سگ است، فردا یک کاغذی دریافت می‎کرد او سه تاچیز رویش گذاشته بود. وقتی ما بتوانیم با زبان نرم، با نصیحت، با قول سالم بدون نیش، بدون اظهار غرض مردم را اصلاح کنیم، دوستان خودمان را زیاد کنیم، برای خدا همین معنا باشد، خوب، چه داعی هست که آدم با قلم خودش به ضد خودش عمل کند. خیلی‌ها خیال می‎کنند که این حرفی که من می‎زنم، ضد فلان است و سرکوب می‎شود فلان. لکن اول خودش سرکوب می‎شود. این‌ها توجهی به این معنا ندارند. اول یک وقتی که یک همچو شد که دیدند قلم، قلم آلوده است، این مورد نفرت واقع می‌شود. چه ادعایی دارد انسان که می‎تواند یک انسانی را دعوت به خیر بکند با زبان ملایم، با قلم ملایم، با نصیحت، با دوستی او را به راه راست ببرد آنطور که انبیا می‎کردند. انبیا بنایشان بر این بود که دست به شمشیر نبرند الّا برای آن‌ها که علاجی ندارند جز شمشیر و فاسد می‎کنند جامعه را. آن که فاسد می‎کند جامعه را و دست از فسادش بر نخواهد داشت او را باید از جامعه جدا کرد. و یک غده سرطانی است که جامعه را فاسد می‎کند.
انبیا مثل یک طبیبی بودند، آن‌ها که می‎خواستند اصلاح کنند جامعه را اگر یک طبیبی آمد و غده سرطانی را، چاقو را در آورد و شکم را پاره کرد و غده سرطانی را در آورد، شما فریاد میزنید که شکم مردم را پاره کردی، جانی هستی؟! نه، احترامش می‎کنید و اجر هم به او می‎دهید و دستش را هم فرض کنید می‌بوسید و خیلی هم خوشحال می‎شوید، برای اینکه این شکم را پاره کرده. اما برای درآوردن غده سرطانی که این را به هلاکت می‎رساند. انبیا این طور بودند.
انبیا در عین حالی که خدای تبارک و تعالی می‎فرماید: که چرا این قدر خودت را به زحمت می‎اندازی، چرا این قدر خودت را می‎خواهی بکشی که این‌ها ایمان نمی‎آورند؟! (7) آن قدر عاطفه داشته است و آن قدر دلش می‎خواسته است که مردم صالح بشوند، خوب بشوند، لکن وقتی که می‎دید که فلان جمعیت اگر باشند مردم را به فساد می‎کشند، شمشیر او همان چاقوی طبیب است. او طبیب عالم است و طبیب جامعه است و جامعه را باید با حسن نیتی که دارد اصلاح بکند. شمشیر علی بن ابیطالب ضربه‎اش می‎فرماید که از عبادت جن و انس هم بالاتر است. (8) برای اینکه اصلاح است، ضربه اصلاحی است، ضربه افسادی نیست.
اگر قلم‌های ما و زبان‌های ما هم این طوری بشود که واقعاً بخواهیم این جامعه پیش ببرد، این مملکت اصلاح بشود و در حالی که ما همه گرفتار هستیم، لااقل از این گرفتاری قلم ما، مردم بیرون بیایند، آخر این گرفتاری گرفتاری زیادی است. (9)

اصلاح جامعه در گرو رفتارها و گفتارهای معقولانه

اگر بخواهیم جامعه را اصلاح بکنیم باید یک قدری فکر بکنیم که حالا خوب است که ما قلم‌ها را یک قدری غلاف کنیم، و یک قدری مردم را نصیحت کنیم. اگر قلم، می‎گوییم، قلممان اصلاحی باشد، دنبال این نرویم هی عیب پیدا کنیم و هی بنویسیم. شما که این عیب را پیدا کردید و نوشتید حریف شما هم همین یک عیب دیگری برای شما می‎تراشد، فردا زیادترش می‎کند. آن یکی هم همین طور، همین طور تا آخر. اگر یک کسی بایستد سر این کوچه فحش بدهد به یک نفر آدم، اگر آن آدم رد شد و رفت، یا خیر، آمد و گفت نه شما این مطلبی که گفتید آن طور نبوده، من نکردم این کار را، فلان، تمام می‎شود. اصلاح می‎شود آن. و اما اگر او هم بخواهد شاید یک فحش دیگری داد. این فحش دوم دوباره زیادترش می‎شود. باید یک فکری همه بکنند. آن‌هایی که اهل فکرند. اهل قلمند. آن‌هایی که صالح‌اند. این صلحا باید بنشینند و در صدد این باشند که امید بدهند به این جامعه. این مردم احتیاج به امید دارند. دیگران دارند این‌ها را ناامید می‎کنند. دیگران می‎گویند که همه به هم ریختند اصلاً مملکتی نیست اینجا. مایی که باید همه کوشش کنیم به اینکه نخیر، نظامی هست اینجا و این نظامی است که بهتر از نظام‌های دیگری است. کجا سراغ دارید شما یک نظامی را که یک نفر بقال هم آزاد بشود به اینکه به یک رئیس جمهور هر چه می‎خواهد بگوید. به نخست وزیر هرچه می‎خواهد بگوید. به رئیس مجلس هر چه می‎خواهد بگوید. کجا شما همچو چیزی را دارید؟
خوب، شما سران ممالک دیگر را هم ببینید. کارهای آن‌ها را هم ببینید. معامله آن‌ها را با ملت ببینید. معامله آن‌ها را با ملت ببینید. معامله این‌ها را با ملت. وقتی این طور باشد، چرا ما با قلم‌هایمان این‌ها را به هم بیندازیم؟ چرا زیاد کنیم؟ اگر فرض کنید یک کدورتی- فرض کنید- بین دو طایفه باشد، خوب، ما باید دنبال این برویم که اصلاح کنیم این را با قلممان. با گفتار ما. اجتماع کنیم. با هم باشیم. برادریم. همه می‎خواهند که این مملکت اصلاح بشود. اگر با قلم ما، با قدم ما، گفتار ما، خدای نخواسته یک آسیبی به این مملکت برسد، یک آسیبی به این جمهوری اسلامی برسد، در خارج بگویند این‌ها نمی‎توانند اداره بکنند، خودمان هم دامن بزنیم به این، چرا باید ما به واسطه یک بغضی که با یک شخصی یا با یک جمعی داریم، در دنیا یک طوری بگوییم که دنیا به جمهوری اسلامی بدبین بشود؟ جمهوری اسلامی را خودتان که می‎خواهید آن را، یک کاری بکنید که دنیا لااقل این طور که دارند خودشان تبلیغ می‎کنند، دیگر دست ما هم دنبال تبلیغ نباشد. به حرف‌های ما هم استشهاد نکنند آن‌ها باید توجه به این مسائل داشت. انسان خیلی گرفتار است. خداوند ما را از این گرفتاری‌ها نجات بدهد و خداوند ما را از شر خودمان نجات بدهد. (10)

امکان وجود غِشّ در تعیین تیتر روزنامه‎ها

اخباری که می‎نویسید، تیترهایی که هست، این‌ها را که در روزنامه‎ها آدم می‎بیند، می‌فهمد که این تیتر از کجا پیدا شده است، با چه مقصدی این را گذاشته‌اند. و گاهی آدم بعد که می‎خواند، می‎بیند مسئله این طور هم نبوده است؛ تیترش یک جور دیگر است، مسئله‎اش یک جور دیگر! ابتدا همه مردم نمی‎توانند همه روزنامه را تا آخر بخوانند، این تیترها را نگاه می‎کنند می‎بینند در تیتری که هست، چه فسادی واقع شده است یا چه صلاحی واقع شده است. اما آدم وقتی خود متن را می‌خواند، می‎بیند مسئله این طور نیست که این در تیتر هست. باید توجه کنید که این یک غِشّی (11) است برای مسلمین که انسان در تیتر یک چیزی بنویسد و محتوا آن جور نباشد؛ نه به آن تندی باشد که- مثلاً- در این تیتر هست، و نه به آن عظمت باشد که در این تیتر هست. این یک نحو غش است برای مسلمین. همان طوری که یک کاسبی روی متاعش یک چیز خوبی قرار می‌دهد، روغن را روی آن یک مقدار روغن خوب می‎ریزد [اما] آخرش فاسد است و این حرام است و غش است، همین طور چنانچه روزنامه این طور باشد که انسان تیترها را که نگاه کند ببیند این روزنامه خیلی روزنامه خوبی است یا مسائلی هست، مسائل مهمی مطرح هست، از آن طرف، کسی را انتقاد می‎کنند که این آدم خبیث است، این طور است، اما وقتی آدم می‎رود [متن را] نگاه می‌کند، می‎بیند مسئله این طورها هم نبوده است یا اگر بوده، به این شدت نبوده است. متن را این یک نحو غِشّی است که شما با قلم‌هایتان می‎کنید. همان طور که این فروشنده روغن رو و زیرش با هم فرق دارد و غش است و حرام، این هم که تیترش با واقعش مخالف است، این هم غِشّ است و حرام. (12)

ضرورت وجود انتقاد صحیح در روزنامه‎ها

باید توجه به این معنا بکنید که ما یک روز دیگر هم داریم. این را شک نکنید. ما یک روز محاسبه داریم، از همه چیزها محاسبه می‎شود. آن روز خود انسان خودش را محاسبه می‎کند، آن روز قلم‌ها می‎آیند شهادت می‎دهند، دست‌ها شهادت می‎دهند، چشم‌ها شهادت می‎دهند. انسان خودش آن روز محاسبه خودش را می‎کند. ما یک همچنین روزی را داریم. دیر و زودش خیلی مهم نیست، اما هست یک چنین روزی.
باید توجه به این بکنید که الانی که شما می‌خواهید کشور اسلامی‎باشد، وقتی کشور می‌خواهید اسلامی باشد، باید مطبوعاتش هم اسلامی باشد، روزنامه‎هایش باید اسلامی باشد، [مخصوصاً] وقتی این طور است که، از همه اطراف در صدد هستند که یک چیزی پیدا بکنند و اضافه‌اش کنند، در روزنامه یک چیزی را می‎بینند، آن وقت می‎بینید در رادیو لندن و در رادیو امریکا و در رادیوی کجا، یک کلمه را برداشته و تصحیفش (13) کرده است یا همان را یک جور بزرگی نمایش داده است، [تا] همه دنیا [ببینند] که در ایران مثلاً یک چنین قضایاست؛ در ایران یک چنین مفاسدی در کار هست؛ در ایران الآن تمام کارها به هم ریخته است؛ تمام چیزها چه طور [است.] این‌ها برای این است که این اشخاصی که می‎خواهند یک فسادی بکنند، خوب، از این راه‌ها می‎کنند؛ یکیش هم راه مطبوعات است.
من امیدوارم که شما این روزنامه‎ای که دستتان هست و عهده‌دار مسئولیت آن هستید، درصدد باشید که اولاً افرادی که می‎خواهند صدمه بزنند به این جمهوری اسلامی، اگر یک دفعه نمی‎توانید آن‌ها را ارشاد کنید و رد کنید، به تدریج به تدریج، بعد از ملتی. وقتی امر تدریجی شد، درست می‎شود. و بعد هم راجع به محتوا، شما هیچ کس را دشمن خودتان حساب نکنید. نمی‎گویم صدام را هم دشمن حساب نکنید. اما این‌هایی که الآن متکفل امور کشور هستند، هیچ کدام دشمن نیستند باهم؛ سلیقه‎های مختلفی دارند. این سلیقه‎های مختلف، روی یک- مثلاً- انگیزه‌هایی که هست در نفس انسان، این سلیقه‎های مختلف به صورت مخاصمه بر می‎آید. در روزنامه‌ها نباید صورت مخاصمه با کسی داشته باشند، صورت ارشاد داشته باشند. مطالب را بگویند. انتقاد باید بشود. تا انتقاد نشود، اصلاح نمی‌شود یک جامعه. عیب هم در همه جا هست؛ سر تا پای انسان عیب است و باید این عیب‌ها را گفت و انتقادات را کرد؛ برای اینکه اصلاح بشود جامعه. (14)

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه امام، ج 8، ص 49.
2- همان، ج 18، ص 202.
3- چشم پوشی.
4- بحار الأنوار، ج 42، ص 157.
5- نصیرالدین ابو جعفر محمد طوسی 673-595 هجری معروف به خواجه نصیرالدین از دانشمندان نامدار سده هفتم، وزیر هلاکوخان مغول بوده است. خواجه در علم هیئت، هندسه، ستاره شناسی، منطق، حکمت از استادان زمان خود بود نگارش 130 جلد کتاب و رساله، ساختن رصدخانه در مراغه و گشودن کتابخانه‎ای با 400 هزار نسخه کتاب از کارهای برجسته اوست، تحریر اصول هندسی اقلیدس، رساله عروض، شرح اشارات ابن‌سینا، تحریر مجسطی تجرید العقاید، اوصاف الاشراف، اخلاق ناصری و... از آثار اوست.
6- الکنی والالقاب، محدث قمی، ج 3، ص 252. الوافی بالوفیات، صفدی، ج 1، ص 180.
7- سوره شعرا، آیه 3: «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ‌» شاید از اینکه ایمان نمی‎آورند، خود را هلاک سازی.
8- بحارالانوار، ج 39، ص 1-2، ح 1؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 32.
9- صحیفه امام، ج 14، ص 18-20.
10- همان، ص 21-22.
11- فریب.
12- صحیفه امام، ج 14، ص 399-400.
13- تغییر کلمات یک جمله به گونه‎ای که معنا تغییر کند.
14- صحیفه امام، ج 14، ص 400 و 401.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درس‌هایی از امام: آداب انتقاد، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم